محل تبلیغات شما

 

 

واقعیت اینه که من آدم غمگینی نیستم.

تقریبا شادم و بیشتر از اون، آرومم. 

زندگی رو به شدت دوست دارم. آدم امیدواری ام. عاشق خانواده ام هستم و تنهایی رو تا حدی دوست دارم. 

واقعیت اینه این قدر که توی این وبلاگ از عشق و شکست های عشقی نوشتم، ضربه نخوردم ازش. شاید یه دوره ای خیلی عاشق بودم که یادم نمی یادش، اما الان حالم خوبه و عشق رو در خودم پیدا کردم. 

دیروز بخش زیادی از مطالب این سالهای اخیر رو خوندم، همه ش پر بود از عشق، نفرت و حسرت. به خودم که نگاه کردم دیدم نه اون قدر عاشق بودم، نه اون قدر نفرت داشتم و نه به کسی حسرت آن چنانی خوردم. اینکه چرا این همه اینجا غمگینم رو نمی دونم. حتی وقتی حالم خوب باشه هم اینجا غمگین می نویسم. 

نمی دونم

شاید این خاصیت وبلاگ باشه که آدم توی حس هاش بزرگنمایی می کنه. شاید .

 

 

پر از تناقضم این روزها

من اون قدر ها عاشق نیستم.

رویا که میگن همینه! نه؟!

رو ,قدر ,عاشق ,آدم ,اون ,عشق ,اون قدر ,نه اون ,دوست دارم ,نفرت داشتم ,داشتم و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ادبیات ، شعر ، سرگرمی